( 3543)هل مرا تا پردهها را بر درم |
|
تا چو خورشید بتابد گوهرم |
( 3544)تا کسوف آید ز من خورشید را |
|
تا نمایم نخل را و بید را |
( 3545)وا نمایم راز رستاخیز را |
|
نقد را و نقد قلب امیز را |
( 3546)دستها بُبریده اصحاب شمال |
|
وانمایم رنگ کفر و رنگ آل |
( 3547)واگشایم هفت سوراخ نفاق |
|
در ضیای ماه بیخسف و مُحاق |
( 3548)وا نمایم من پلاس اشقیاء |
|
بشنوانم طبل و کوس انبیاء |
( 3549)دوزخ و جنّات و برزخ در میان |
|
پیش چشم کافران آرم عیان |
کسوف: گرفتن خورشید.
نخل و بید: کنایه از وجود مثمر ووجود بی حاصل، یا بندهْ مؤمن وبندهْ گمراه است فیا مرادسعید و شقى است.
نقد: زر یا سیم خالص و مقصود مومن است. نقد قلب آمیز: زر یا سیم مغشوش و مقصود منافق است.
دستها ببریده: مفسّران ذیل آیه: «... فَتَأْتُونَ أَفْواجاً»[1] از رسول خدا آوردهاند که «روز رستاخیز گروهى از جهنمیان را آورند دست و پا بریده»[2]
اصحاب شمال: دوزخیان. برگرفته است از قرآن کریم: «وَ أَصْحابُ اَلشِّمالِ ما أَصْحابُ اَلشِّمالِ، فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ- » و اصحاب دست چپ چیستند، اصحاب دست چپ در باد گرم و آب جوشان»[3]
رنگ کفر: سیاه و تاریک.
رنگ آل: آل را بعض شارحان آل محمّد معنى کردهاند، لیکن بعید است این معنى مقصود باشد بلکه به قرینه رنگ کفر که به معنى سیاهى و تیرگى است از رنگ آل، سرخ، سرخ رویى مقصود است.
هفت سوراخ نفاق: یعنی تمام جهات ونشانه های دو رویی و بی ایمانی، در تفسیر عدد هفت مفسران مثنوی احتمالات فراوانی را مطرح کردهاند؛ نیکلسون آن را غرور، آز، شهوت، حسد، خشم، طمع، و کینه معنى کرده است. و لاهوری با استناد به حدیث نبوی، شرک، سحر، قتل، رباخواری، خوردن مال یتیم،... را تفسیر این عدد میداند.اما به نظر میرسد عدد هفت بیانگر کثرت باشد.
ضیاى ماه: استعارت است از نور یقین که در دل او تافته است.
خسف: گرفتن ماه.
محاق: (به کسر یا به فتح اوّل) سه شب آخر ماه که دیده نمىشود.
پلاس: استعارت از فقر و بد بختى.
طبل و کوس: استعاره از دولت و بزرگى قدر.
جنّات: جمع جنّت: بهشت.
برزخ: عالم میان مرگ تا روز محشر. لیکن در این جا از برزخ، اعراف مقصود است که میانه بهشت و جهنّم است.
( 3543) اجازهام ده تا پردهها را دریده و گوهر خود را چون خورشید آشکار سازم.( 3544) تا از گفتار من کسوف براى خورشید پیش آید و بنامیم که نخل کدام و بید کدام است.( 3545) راز روز رستاخیز را آشکار نموده نقد و قلب را از هم جدا کنم.( 3546) و زنگ کفر و زنگ سرخ و مزعفر و اصحاب شمال را در حالى که دستشان بریده شده نشان دهم.( 3547) در روشنیهائى که خسوف و محاق ندارد راز هفت سوراخ نفاق را که دو چشم و دو گوش و دو بینى و یک دهان باشد نشان دهم.( 3548) پلاس کهنه اشقیا را نشان داده صداى طبل و کوس انبیا را بگوشها برسانم. ( 3549) دوزخ و بهشت و برزخ را در مقابل چشم کفار قرار دهم.
زید میگوید: نور ایمان چنان بر دل من تافته است که هم اکنون کافران و جایگاه آنان و پایان سختى را که دارند، و مؤمنان و عاقبت نیک آنان و نعمتهاى الهى را که نصیب ایشان است مىبینم.
اگر پیامبر(ص) اجازه بدهد که راز قیامت را بر زبان آورم، همین امروز در همین جهان قیامت میکنم و چنان میدرخشم که خورشید در برابر من به چشم نیاید. زید میگوید من تمام جنبههای بیایمانی را میتوانم نشان بدهم، اما چگونه؟ در پرتو ماهی که نه خسوف میپذیرد و نه در مُحاق و تاریکی میافتد، و این نور، نور حق است.
[1] - سوره نبأ، آیه18
[2] - (تفسیر ابو الفتوح، کشف الاسرار، تفسیر بیضاوى، مجمع البیان).
[3] - سوره واقعه، آیه 41- 43).
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |